loading...
.•°°•.¸.^•.¸¸.•´.°°•.¸.^•.¸¸.°°•.¸.^•.¸¸.شـــــــــــــعروشـــــــــــــیدای•°°•.¸.^•.¸¸.•´°°•.¸.^•.¸¸.°°•.¸.^•.¸¸.°°•.¸.^•.¸¸.
مرتضی؛پ؛بMดโŧฮżã♥тãк♥ بازدید : 24 پنجشنبه 09 آبان 1392 نظرات (1)

بی تو مهتاب شبی باز ازآن کوچه گذشتم، همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم، شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم، شدم آن عاشق دیوانه که بودم، درنهان خانه ی جانم گل یاد تو درخشید، باغ صد خاطره خندیدعطرصد خاطره پیچید، یادم آمد که شبی باهم از آن کوچه گذشتیم، پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم،ساعتی برلب آن جوی نشستیم تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت، من همه محو تماشای نگاهت،آسمان صاف وشب آرام بخت خندان وزمان رام خوشه ی ماه فرو ریخته در آب، شاخه ها دست برآورده به مهتاب، شب وصحراوگل و سنگ، همه دل داده به آواز شباهنگ،یادم آید تو به من گفتی:که از این عشق حذر کن، لحظه ای چند بر این آب نظر کن، آب آئینه ی عشق گذران است، تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است، باش فردا که دلت بادگران است! تافراموش کنی چندازاین شهرسفرکن!به توگفتم حذر از عشق!ندام، سفر از پیش تو هرگز نتوانم، روز اول که دل من به تمنای تو پر زد، چون کبوتر لب بام تو نشستم، تو به من سنگ زدی من نه رمیدم نگسستم بازگفتم توصیادی من آهوی دشتم تابه دام تودرافتم همه جاگشتم وگشتم حذرازعشق ندانم،نتوانم اشکی ازشاخه فروریخت مرغ شب،ناله ی تلخی زدوبگریخت.... اشک درچشم تولرزید ماه برعشق توخندید یادم آیدکه:دگرازتوجوابی نشنیدم پای دردامن اندوه تنهای نکشیدم نگسستم نرمیدم رفت درظلمت غم، آن شب وشبهای دگرهم نه گرفتی دگرازعاشق آزرده خبری هم نکنی دگرازآن کوچه گذرهم بی تواما،به چه حالی من ازآن کوچه گذش

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
بى کلام اينجا باش... بودنت با دل من،بى صدا هم زيباست...
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 13
  • کل نظرات : 7
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 17
  • آی پی دیروز : 8
  • بازدید امروز : 15
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 15
  • بازدید ماه : 15
  • بازدید سال : 43
  • بازدید کلی : 999